فرياد زدم دوستت دارم صدايم را نشنيدي!
اعتراف کردم که عاشقم ،جرم مرا باور نکردي!
گفتم بدون تو ميميرم ،لبخندي تلخ زدي!
از دلتنگي ات اشک ريختم ،چشمهاي خيسم را نديدي!
چگونه بگويم که دوستت دارم تا تو نيز در جواب بگويي که من هم همينطور!
چگونه بگويم که بي تو اين زندگي برايم عذاب است،تا تو نيز مرا درک کني!
صداي فريادم را همه شنيدند جز او که بايد ميشنيد!
اشکهايم را همه ديدند!
آشيانه اي که در قلبت ساخته ام تبديل به قفسي شده که تا آخر در اينجا گرفتارم!
گرفتار عشقي که باور ندارد مرا ،
فکر ميکند که اين عشق مثل عشقهاي ديگر اين زمانه خياليست ،حرفهاي من بيچاره دروغين است!
حالا ديگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نياورم ، ديگر اشک نريزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهايي درد دل کنم و اگر مردم نگويم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ،عشق که آمد،ديگر رفتني نيست ،جنون که آمد،عقل در زندگي حاکم نيست!
تا ابد با عشقت زندگي ميکنم تا بميرم!
گرچه شايد مرا به فراموشي بسپاري،اما عشق براي من با ارزش و فراموش نشدنی است
===========================================
اگــر مي دانـستي کــه چقـــدر دوستـــت دارم چشمــهايــم را مــي شستي
و اشـکهــايــم را بـا دســتان عــاشقــت بـه بـاد مـي دادي
اگــر مــي دانـسـتي کــه چقـــدر دوستــت دارم نگاهــت را تـا ابـد بـر مـــن مي دوخـتي
تـا مــن بـر سکـــوت نـگاه تـــو
رازهــاي يــک عشـــق زمـيني را بـا خــود بـه عـــرش خــداوند بـبـرم
اي کــاش مـي دانسـتي
اگــر مــي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم هـرگــز قـلبــم را نـمي شکــستي
گــرچــه خــانـه ي شــيــطان شــايســته ي ويــراني اســـت
اگـــر مي دانستي کــه چقــدر دوستــت دارم لـحظـه اي مــرا نـمي آزردي
کــه ايــن غـريــبه ي تـنـهــا ، جـــز نـگاه معصـومـــت پنجـــره اي
و جــز عـشقــت بـهـــانـه اي بــراي زيـسـتن نــــدارد
اي کــاش مي دانستي
اگــر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم همــه چـيـز را فـــدايم مي کـردي
هـمـه آن چـيــز ها کــه يـک عــمر بخــاطرش رنــج کشــيده ام
وســال هــا بــرايــش گــريـسته اي
اگـر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم
هــمــه آن چـيـز هــا کــه در بندت کشــيده رهــا مي کـردي
غــرورت را قـلبــت را حــرفــت را
اگــر مي دانستي کــه چقـــدر دوستــت دارم
دوستــم مي داشتي
هـمچــون عشـــق کــه عـاشقـانــش را دوســت مي دارد
کــاش مي دانستي کــه چقــدر دوستــت دارم
و مـــرا از ايــن عــذاب رهــا مي کـردي
اي کــاش تمـــام اينــهــا را مي دانستي
فرياد زدم دوستت دارم صدايم را نشنيدي!
اعتراف کردم که عاشقم ،جرم مرا باور نکردي!
گفتم بدون تو ميميرم ،لبخندي تلخ زدي!
از دلتنگي ات اشک ريختم ،چشمهاي خيسم را نديدي!
چگونه بگويم که دوستت دارم تا تو نيز در جواب بگويي که من هم همينطور!
چگونه بگويم که بي تو اين زندگي برايم عذاب است،تا تو نيز مرا درک کني!
صداي فريادم را همه شنيدند جز او که بايد ميشنيد!
اشکهايم را همه ديدند!
آشيانه اي که در قلبت ساخته ام تبديل به قفسي شده که تا آخر در اينجا گرفتارم!
گرفتار عشقي که باور ندارد مرا ،
فکر ميکند که اين عشق مثل عشقهاي ديگر اين زمانه خياليست ،حرفهاي من بيچاره دروغين است!
حالا ديگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نياورم ، ديگر اشک نريزم و درون خودم بسوزم !
اگر دلتنگت شدم با تنهايي درد دل کنم و اگر مردم نگويم که از عشق تو مردم !
اما رفتنم محال است ،عشق که آمد،ديگر رفتني نيست ،جنون که آمد،عقل در زندگي حاکم نيست!
تا ابد با عشقت زندگي ميکنم تا بميرم!
گرچه شايد مرا به فراموشي بسپاري،اما عشق براي من با ارزش و فراموش نشدنی است
تو اينجا نيستي !
و من تنهاي تنها
با سکوتي سخت درگيرم !
و مي دانم اگر ديگر نيايي
در غروبي سرد و غمبار و پر از ترديد
" مي ميرم "
اميد باز گشت تو
مرا زنده نگه مي دارد و
آري ....... تو مي آيي !
" تو .... اي تنها بهانه من "
و مي دانم که دوباره
شاخه هاي خشک احساسم جوانه مي زند !
و من بار ديگر لبريز از عشق با تو بودن
تمام لحظه هاي تلخ پاييزي ام .....
تمام لحظه هاي بي تو بودن را .....
و تمام خاطرات سرد و بي روح نبودنت را .....
با تمام دلتنگي هايم......
به دست باد مي سپارم !
بيا ... و با آمدنت بگير از من
اين همه دلتنگي را ...
عادت ندارم درد دلم را به کسی بگویم..!
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم..!
تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه دلی..!
==================
سلام خوبی؟؟؟
ممنون که لطف می کنی وبهم سر میزنی ...
اگه میبیی مثل قبلا سر نمیزنم باید منو ببخشی آخه این روزا سرم خیلی شلوغه برای همین کمتر وقت می کنم بیام نت.
به بزرگواری خودت ببخش...
موفق باشی
یا علی